شاعرانه

خاطرات..شعر.. دل نوشته..

شاعرانه

خاطرات..شعر.. دل نوشته..

کم آوردم.......

همه ی خستگیم روی تنم مونده خستگی تموم کارایی که طی این ۲ سال انجام دادم 

 مخصوصا این چند ماه اخیر ...... 

 دیشب خوابم نمیبرد تا ساعتای ۱ بیدار بودم صبحم با همه ی خستگی مجبور بودم برم 

 امتحان بدم  

 بعد از امتحان دیگه یه ذره هم نا نداشتم که حتی تا ایستگاه اتوبوس خودمو برسونم ....  

 نزدیک بود از پله های اتوبوس با مخ بخورم زمین به نظرت اگه زمین میخوردم چی میشد 

 من که توی اون دنیا هم جایی ندارم ......  

 شده بودم مثه مرده های متحرک بلاخره رسیدم خونه... 

 امروز از اون روزاست که بر خلاف همیشه یه لبخند هم نزدم چه برسه به اینکه   

 بخندم 

 درست زمانی که بهت احتیاج دارم نیستی  

 همیشه مثه یه سایه بودی که حتی از دور هم نمیتونم ببینمت  

 دیشب تصمیم گرفتم حتی سایتم برام معلوم نباشه چون فقط نداشتنت رو به رخم میکشه 

 

این روزا یه امید داشتم اونم دوباره دیدنت بود اما حالا اونم ندارم چون کم آوردم  

بدجوری هم کم آوردم 

 حتی دیگه نمیگم کاش الان اینجا بودی چون از کاش گفتن هم خسته شدم   

 حتی کم آوردم از اینکه بگم دلم واست تنگ شده  

 خستم خیلی.................. 

 بغض گلومو گرفته اما حتی نمیتونم گریه کنم  

 با این حال الانم نمیدونم جریان امروز بعد از ظهر رو چه جوری بگذرونم   

 چی میشه زنگ بزنن بگن کنسل

 خدا خودش امروزو بخیر بگذرونه....................

نظرات 6 + ارسال نظر
[ بدون نام ] شنبه 22 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:06 ب.ظ http://slavat.blogsky.com

سلام وبلاگ خوبی دارید به من هم سر بزن

تنهاترین تنها شنبه 22 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 02:17 ب.ظ http://www.omramtoei.blogfa.com

سلام

آپیدم

منتظر حضورت

بای [گل]

نیما نوری شنبه 22 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 06:40 ب.ظ http://nimad.in/

سلام
خوبید ؟

آره جدا قشنگ بود ، تعریف و تمجید همینجوری نبود ، جدا قشنگ بود
خوشحال میشم هروقت مینویسی بخونم

آره ، لینک شماست

ممنونم بابت لینک :)


پایدار و سبز باشید .

سمیرا یکشنبه 23 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:54 ب.ظ

سلام عزیز با خوشحالی اومدم که اولین روز بدون استرس امتحانات رو بهت تبریک بگم اما اینو که خوندم حسابی حالم گرفته شد
گلم خیلی غمگینی این نا مرد که اعصابتو بهم ریخته عکسشو بده پاره ش کنم


امیدوارم حالت بهتر شه و از این نا امیدی راحت شی

مسعود یکشنبه 23 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 07:16 ب.ظ

زندگــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی


دنیــــــــــا به این سادگی نیست نباشه عشق زندگـــــــی نیست

زندگی با ما راه بیا ،نشی رفیق نیمه راه



زندگی آی زندگی یه بار امونم بده

خنده چه شکلی شده یه بارنشونم بده



زندگی آی زندگی مگه چیه دوامون

یه دل خوش میخوایم یه بار بیــــــــار برامون



زندگی یه کاری کن که خنده عادت بشه

رو پشت بوم ها پر از مرغ سعادت بشه





دنیا بذار بچرخه بدون غصه و غم

کسی دیگه نبینه رنگ سیــــــاه ماتم





زندگی آی زندگی یه بار امونم بده

خنده چه شکلی شده یه بار نشونم بده





ای خدا با تواُم خدا من حرفی دارم توی عالم دعا





مسافر ها رو راهی کن ،به عاشقا نگاهی کن

تا به ابد خدایی کن ،ختم به خیر جدایی کن





یه چرخیه بچرخونش،یه دریه نبندونش

یه لبیه بخندونش یه، چشمیه نگریونش





یه بغضیه تو گلومه نذار که مثل فریاد شه

.................

آشناترین غریبه یکشنبه 23 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 08:48 ب.ظ http://ashnatarin-gharibe.blogsky.com/

سلام
دلنوشته ات خیلی قشنگ بود.
شاید به خاطره اینه که دل خودم تو همین حال و هواست

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد