امشب بد جوری دلم هواتو کرده بود
آغوشم تشنه ی گرمی دستات بود انگار یه چیزی کم داشت...
دلم واسه همه ی لحظه هایی که با هم بودیم
حتی واسه اینکه منو دست بندازی تنگ شده بود...
به اینکه حتی صداتو بشنوم امید نداشتم چه برسه ببینمت
با کمال ناباوری نیم ساعت پیش اومدی پیشم(وای این عشق منه سرزده اومده و
الان روبه رومه همون که دل تنگش بودم )...
محکم بغلت کردم دوست داشتم وقتی بغلت میکنم دستام قفل شه و دیگه نتونی از تو
بغلم بری
اما باید میرفتی....
این اولین باری بود که دوست داشتم هر چی دلت میخواد دستم بندازی فقط نری و
بمونی...
اما رفتی و هنوز
دستام بوی آغوشه تو رو میده
هنوزهم میتونم بدنتو بین دستام حس کنم....
سلام ... وای چه با احساسی دختر ... عشقم داری کلک !!!
آره بابا هرشب میبینم ... دکترم نرفتم بابا ... ولش کن اونو ... خیلی خوب مینویسی ... موفق باشی
آخـــــــــــــــــــی الهی. چه عاشقانه بود این پستت.
حالا طرف کی هست کلک؟
اسم! پیشه! هدف از دخول به قلبت؟
سلام چطوری؟
ساعت 2 دقیقه مونده به 4 صبح و منم خفن بیخوابی زده به سرم!!
داشتم تک تک وبلاگ دوستامو چک میکردم و نظر میدادم به پستاشون که به شما رسیدم گفتم یه عرض ادبی داشته باشیم.
خب ، وقتت تموم شد. باید برم سر وبلاگ بعدی
بای بای
خب الان دیگه ساعت دقیقا 4 شد!
چه زیبا این حسو بیان کردی
راستشو بخوای برای این حس قشنگت حسودیم شد
*****************************
دوست خوبم صفورا از اینکه یکی از مشوق های من برای سرپا نگه داشتن وبلاگم هستی ازت ممنونم و ازت بخاطر لطف هایی که به این داداشت داری هم ممنونم
وبلاگمو بالاخره آپش کردم
حتما منتظر قدمهات هستم به کلبه ی حقیرانه ام
مثل همیشه منو دلگرمم کن
بامید دیدارت
سلام، برعکس خیلی از دوستان عزیز (چه رفقای من چه رفقای شما) من شعر کهن فارسی (مولوی، حافظ، سعدی، جامی و ..) خیلی بهتر میفهمم و خیلی بیشتر دوست دارم!!!!
بابا لاو بارووووووون
سلام ... صبر ببینم دختر مگه میره بالای درخت ؟؟؟!!!
حرفات قشنگه ، خوب به زبون میاری (همون نوشتن) حرف دلته ؟؟چه دلی داری تو
شاد باشی
salam safura jon khobi cheghadr ehsasy minvisi kolan khob minvisi movafagh bashy.mina
سلام
می بینم که خوب خوبی ... خداروشکر
مزاحمت نمی شم ..
دلتنگ مباش ، آسمان پرستاره خواهدشد ، اشگ تو ، رنگ مهتاب خواهد شد.