خسته شدم دیگه هر روز که میاد با خودش یه عالمه کار و برنامه میاره
کتابای نخونده...کارای بانکی....خرید....انتظارات دیگران....کارای عقب افتاده.....
مهمونی....درس... مدرسه.....کنکور.....دیدن تو(که فقط همین قسمتش خوبه و
جز زندگیم محسوب میشه).....
یه روز بیاد که هیچ کار نداشته باشم تلفن هم زنگ نخوره راحت بگیرم بخوابم.....
باز کارایی که خودم به تنهایی قراره انجام بدم و مربوط به خودمه خوبه کارایی که
باید با خانواده یا گروهی انجام بدم همه ی روزمو خراب میکنه هر کی هر چی میگه
باید به سازش برقصی آخرشم معلوم نیست به نتیجه برسی یا نرسی...
پ.ن:یه شرایطی هم پیش نمیاد برم مسافرت به کی بگم که ۱۱ساله مسافرت
نرفتم هربار همه رفتن من مجبور بودم بشینم خونه و درس بخونم
پ.ن: میون همه ی این مشغولی های الکی فقط دلم به تو خوشه و دست گرمت
که وقتی میبریش لابه لای موهام آروم میشم و فکرم از همه چیز خالی میشه
پ.ن: خیلی وقتا به همکارات حسودیم میشه!!!!!
واسه اینکه اونا هر روز تورو میبینن اما من....
چند سالشه؟؟
تو که 18. حالا فرضم بگیرم دو سال ازت بزرگتر باشه و سربازی هم معاف باشه چطوری کارمند شد اینقدر سریع وقتی میشه 20 ساله و هم سن منه!؟؟؟؟
سلام
عزیزم واسه سوالی که پرسیدی نمیدونم شاید این کاری که گفتی رو انجام بدم
naraht nabash enshalah hame ina tamum mishe bad mogheyi ke ba p.n ezdvaj kardi khune khodetunin arameshu hes mikoni
naraht nabash
امشب از آسمان دیده تو
روی شعرم ستاره میبارد
در سکوت سپید کاغذها
پنجه هایم جرقه میکارد
شعر دیوانه تب آلودم
شرمگین از شیار خواهشها
پیکرش را
دوباره می سوزد
عطش جاودان آتشها
آری آغاز دوست داشتن است
گرچه پایان راه ناپیداست
من به پایان دگر نیندیشم
که همین دوست داشتن زیباست
از سیاهی چرا حذر کردن
شب پر از قطره های الماس است
آنچه از شب به جای می ماند
عطر سکر آور گل یاس است
آه بگذار گم شوم
در تو
کس نیابد ز من نشانه من
روح سوزان آه مرطوب من
بوزد بر تن ترانه من
آه بگذار زین دریچه باز
خفته در پرنیان رویا ها
با پر روشنی سفر گیرم
بگذرم از حصار دنیاها
دانی از زندگی چه میخواهم
من تو باشم ‚ تو ‚ پای تا سر تو
زندگی گر هزار باره
سلام عزیزم
وب خوبی داری خوشحال میشم
به منم سر بزنی
سلام خانم .
اره همش حرفای دلمه همشونو خودم نوشتم .
ممنون از اینکه به وبلاگ من سرزدی خواهش می کنم دوباره به دیدنم بیا .
من یه پسر دل شکسته ام از دخترا دیگه متنفر شدم شاید شما باهاشون فرق داری
سلام صفورا تو دختر خیلی خوبی هستی واقعا خوب
از نوشته هات معلومه
روانشناسی خط و نوشته ها میگه خوب هستی
الان بیداری؟
سلام به صفورای عزیز
خوبی؟
ای بابا تو هم که خسته ای .. این روزها چرا همه خستن و دارن می نالن ازین زندگی ... ؟
حالا خوبه که تو یکی رو داری تا دست بکشه رو سرت و نوازشت کنه و بهت دلگرمی بده .. ما چی ؟ ما کی رو داریم ..
تو داری بهونه میگیری ... و من میدونم بهونت چیه
می رسد روزی که فریاد وفا را سر کنی
می رسد روزی که احساس مرا باور کنی
می رسد روزی که غمگین باشی از رفتار خود
خاطرات رفته ام را مو به مو ازبر کنی
می رسد روزی که تنها مانَد از من یادگار
لحظه های کهنه ای را که به اشکت تر کنی
آرزو دارم شبی عاشق شوی
آرزو دارم بدانی درد را
تلخی برخوردهای سرد را
این حرفتو قبول ندارم: .دیدن تو(که فقط همین سمتش خوبه و جز زندگیم محسوب میشه)
اینکه میگی جز زندگیم محسوب میشه!!!
اصلا اینطوری به قضیه نگاه نکن. تو که خودت خوب میدونی اینکارها همیشه باهاش هست. باید خودتو وقف بدی با کارهاش البته اونم باید بیشتر به تو اهمیت بده ولی تو هم باید بدونی که اگه میخوایش تموم اون حرفایی که زدی و میگی جزء زندگیه اونه باید تمومش جزء زندگی تو هم باشه.
زیاد سخت نگیر دنیا رو. به دید مثبت بهش نگاه کن.