شاعرانه

خاطرات..شعر.. دل نوشته..

شاعرانه

خاطرات..شعر.. دل نوشته..

به یاد موندنی

مهمونی از یه شب جلوتر شروع شد چون انتظارشو نداشتم اونشب اونطوری که  

 میخواستم از آب در نیومد  

 بیشتر اونشب رو با ماه که گرفته بود گذروندم 

 جالبه که اونشب یه مهمونیه دیگه هم دعوت بودیم اما من عمرا مهمونیه باحاله  

 خودمو ول کنم برم جایی که نشه ببینمت.... 

 گرچه تو یکم کم کاری کردی مخصوصا اینکه اولش حسابی زدی تو ذوقم بهم زنگ  

 زدی گفتی یه جایی گیر کردم نمیتونم بیام اینو که گفتی انگار فقط یه بشکه آب سرد  

 روم ریختی گفتم کجایی الان؟؟؟ باید بیای حتی شده دیرتر...بهم گفتی پشت در گیر  

 کردم درو باز کن(خیلی لوسی داشتی سکتم میدادی)...... 

 پنجشنبه همونطور که میخواستم شد خیلی خوش گذشتو به یاد موندنی شد 

 این چند روز خیلی لحظه های خوبی رو گذروندم شاید دیگه تکرار نشه من خیلی  

 سعی کردم قدرشو بدونم   

 

اینروزا به معنای واقعی تو پیشم بودی دلم تنگ میشه واسه اینروزا که گذشت  

 دیروز وقتی به این فکر کردم که فردا نمیبینمت و پیش هم نیستیم حسابی غمم شد تو  

 چشمات نگاه میکردمو یواشکی اشکام میریخت تا اینکه طاقت نیاوردمو بغلت کردم  

 زار زار گریه کردم 

 آخه دوست نداشتم تموم شه دوستنداشتم بری بعد که آروم شدم کنارت خوابم برد  

 وای بغل گرمت دیوونم میکنه خیلی راحت خوابیده بودم اما نفهمیدم کی رفتی  

 موقع رفتنت من خواب بودم.... نمیخوام.....  

 بیدار شدم دیدم تو بغلم نیستی و رفتی من به بغل گرمت نیاز داشتم دلم گرفت  

 بدجوری میخوامت ... 

 

اینروزا خیلی وقتاش حرصمو دراوردی اما من اینکاراتم دوست دارم  

 حس بدی دارم آخه نیستی اما من بهت عادت کردم به وجودت به صدات به  

 خنده هات به لوس بازیهات ......  

 چرا اینقدر زود تموم شد باز تا کی منتظر باشم که ببینمت و حست کنم  

 اینروزا زندگی واسم قشنگتر شده بود  

 

نظرات 8 + ارسال نظر
مهرداد شنبه 28 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 03:41 ب.ظ http://manam-minevisam.blogsky.com

خب چرا فقط پنجشنبه (فکر کنم بخاطر روز مرد) جشن گرفتی؟؟ خب میتونی بیشتر این کارو کنی!
به نظر من هر بار که همدیگرو ببینید میتونه یه جشن باشه

عموزنجیرباف شنبه 28 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 05:42 ب.ظ http://usklij.logsky.com

سلام میگم روز پنجشنبه اصلاض سر نزدی معلومه همش درگیر مهمونی بودی.
سرت هم خیلی شلوغ بوده و امیدوارم راضی باشی از مهمونیت
آره امیدوارم تو این دنیا به خوشی و سلامتی اتفاق بیفته.

متینا یکشنبه 29 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:56 ق.ظ http://aghamooon.blogsky.com/

صفورا با یه استخاره همه چی تموم شد.اشکم بند نمیاد...

میلاد یکشنبه 29 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:18 ب.ظ http://tamana.blogsky.com

آخییییییییییییییییی
سلام ... بابا گریه نکننننننننننننننننننننن
من تا کی زندم غصه گریه کردنای شمارو بخونم ... این از نفس خودم اینم از تو ... نکنیا دیگه
یه جوری تحریف میکنی که آدم دوس داره اونجا باشه شوخی میکنما ااااااااااااااااااااااااا ولی خوبه عشقت کنارت باشه ... کاملن درکت میکنم بخدااااااااا
چرا اینقد داد میزنم من ببخشیدا ... خوش باشی

آقای روباه یکشنبه 29 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:38 ب.ظ http://mrfox.ir

سلام،
چه شانسی داره عشق شما با این همه محبت، آرزوی خوشبختی دارم.

کارو یکشنبه 29 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 08:38 ب.ظ

صفورا! یه سوال برام پیش اومده، ناراحت نشی ها، این شخصیت که می گی وجود خارجی داره؟

بله که داره خیلی خوبم داره

hamraze_eshgh شنبه 4 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 03:29 ب.ظ http://www.bia2faseleha.blogsky.com

che khob ke behet khosh gozasht negaran nabash bazam ham in lahze ha in khobio shadiha mian ...va hamun aghushe garm ke ye omr male khodet mishe naraht nabash

علی.م. سه‌شنبه 14 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 05:34 ق.ظ http://hobnob.blogsky.com

سلام سلام. چطوری آبجی مهربونه؟
خوبی؟
خیلی خوشحالم همونطوری که میخواستی مهمونیت پیش رفت. خوبه که قدر لحظه ها رو میدونی.

آخی. گریه هم میکنی؟ آخی.
ایشاالله زودتر میرسه اونروزی که واسه همیشه پیش هم باشید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد