شاعرانه

خاطرات..شعر.. دل نوشته..

شاعرانه

خاطرات..شعر.. دل نوشته..

نبودنت = آرامش

دیروز حالم خوش نبود مث مرده ها شده بودم هیچوقت حس دیروزو نداشتم شاید  

دیروز هم من بد شده بودم هم اطرافیانم... 

 

ولی باعث شد به یه نتیجه برسم اینکه دیگه وقت واسه بعضی از آدما ندارم دیگه  

فرصتی واسه با اونا بودن نیست وقتی جز دردسر هیچی دیگه واسم ندارن 

کسایی که هر چی هم بهشون خوبی میکنی و دوستشون داری بازم حاضر نیستن یه  

ذره فقط یه ذره خودشونو جای تو بذارن یکم به تو اهمیت بدن یکم دنیای تو ... افکار  

تو واسشون مهم باشه 

  

همشون فقط و فقط به فکر خودشونن کسی حاضر نیست به آرامش تو فکر کنه اصلا آرامش نه یه ذره به تو فکر کنه حالتو بپرسه و واسش حالت مهم باشه... 

 

دیگه نمیخوام حتی یه دقیقه هم براشون وقت بذارم شاید تنها بشم شاید همین آدمای  

حبابی هم دیگه واسم نمونن اما حداقل اینطوری آرومم ...  

  

دردمو توی همین وبلاگ مینویسم حرفمو همینجا میزنم دیگه هم بودن و نبودن اونا  

واسم مهم نیست

نظرات 8 + ارسال نظر
مهرداد چهارشنبه 5 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 09:57 ق.ظ http://manam-minevisam.blogsky.com

حیف نیست تو این وب زیبا و پر امید این مدل جملات بنویسی؟

دلتو دریایی کن. هرکی خواست ازش خوب استفاده کنه و نامردا هم داخلش غرق بشن...

سارا جمعه 7 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 09:31 ب.ظ http://sara-hamed.blogfa.com/

سلام صفورا جونم نیستی عزیزم؟
خدا بد نده چیزی شده؟؟

حجت شنبه 8 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 07:18 ق.ظ http://hojat57.blogfa.com

سلام بر دوست قدیمیه خودم.
حقیقتش دنیا متاسفانه این روزها این رنگیه.هیچکس آدم رو برای خودش نمی خواد.من که هرکس می زنگهُ‌با خودم می گم باز باید ضمانت کی رو بکنم و واقعاْ هم می بینم همینطوریه.
خیلی نباید سخت گرفت. داشتن دوستای خوب و مهربونی مثل تو می تونه این دردها رو التیام بده.
این رو گفتم تا بدونی منم مثل تو همین احساس رو دارم و باهات همدردم.
منو دوست خودت بدون ومطمئن باش من برای شادی و خوشحالیت هرکاری از دستم بر بیاد کوتاهی نمی کنم

هادی یکشنبه 9 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 03:26 ب.ظ http://mehreaabi.blogfa.com

سلام
خدا قوت
مدتهاست دیگه سراغم نمیایی
چی شده؟ قهری؟؟؟
منتظرم
با احترام: هادی - مشهد [گل]

حجت دوشنبه 10 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 01:30 ب.ظ http://hojat57.blogfa.com

زندگی همچون یک خانه شلوغ و پراثاث و درهم و برهم است
و تو درآن غرق ...
این تابلو را به دیوار اتاق مى زنى ،
آن قالیچه را جلو پلکان مى اندازى،
راهرو را جارو مى کنى،
مبلها به هم ریخته است،
مهمان ها دارند مى رسند و هنوز لباس عوض نکرده اى،
در آشپزخانه واویلاست و هنوز هم کارهات مانده است .
یکی از مهمان ها که الان مى آید نکته بین و بهانه گیر و حسود
و چهارچشمى همه چیز را مى پاید...
از این اتاق به آن اتاق سر مى کشى،
از حیاط به توى هال مى پرى،
از پله ها به طبقه بالا میروى، بر میگردى
پرده و قالى و سماور و گل و میوه و چاى و شربت و شیرینى و حسن
وحسین و مهین و شهین .......
غرقه درهمین کشمکش ها و گرفتاری ها و مشغولیات و خیالات
مى روى و مى آ یى و مى دوى و مى پرى
که ناگهان سر پیچ پلکان جلوت یک آینه است ...

از آن رد مشو...!
لحظه اى همه چیز را رها کن ،
خودت را خلاص کن،
بایست و با خودت روبرو شو،
نگاهش کن
خوب نگاهش کن
او را مى شناسى ؟
دقیقا ور اندازش کن
کوشش کن درست بشنا سی اش،
درست بجایش آورى
فکر کن ببین این همان است که مى خواستى باشى ؟
اگر نه
پس چه کسى و چه کارى فوری تر و مهم تر از اینکه
همه این مشغله هاى سرسام آور و پوچ و روزمره و تکرارى و زودگذر و
تقلیدى و بی دوام و بى قیمت
را از دست و دوشت بریزى و به او بپردازى،
او را درست کنى،
فرصت کم است
مگر عمر آدمى چند هزار سال است ؟!
چه زود هم مى گذرد
مثل صفحات کتابى که باد ورق مى زند،
آنهم کتاب کوچکى که پنجاه، شصت صفحه بیشتر ندارد...
---------------------------------------------------------------------------
بیاد خوبیهات بروزم.بدو بیادوست قدیمی[گل]

سارا شنبه 15 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 10:37 ب.ظ http://www.sara-hamed.blogfa.com

سلام صفورا جون کجایی نفسم؟
عزیزم دیگه سر نمیزنی وبلاگ
من آپم آمدم خبرت کنم.میسی گلم

مهکامه پنج‌شنبه 20 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 02:31 ب.ظ http://mahkames.blogfa.com

سلام عزیزم
چی شده؟
باز کی اذیتت کرده؟
بگوخودم کورش کنم...!
نبینم غمتو...

محمد شنبه 22 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 11:55 ق.ظ http://sedayesokoot.blogsky.com


آدما برامون مهمن چه بخوای چه نخوای
اما میتونی کاری کنی که تو براشون مهمتر از اونا برای تو بشی . گرفتی؟؟؟؟ اینجوری اذیت نمیشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد