چند روز پیش داشتم بهش نگاه میکردم یاد این افتادم که تورو از اون خواسته بودم
اما اون موقع اصلا فکر نمیکردم هم تو رو بهم بده هم کاری کنه که باهاش همسایه
شم من هیچوقت به یادش نبودم همیشه دلتنگیا و ناراحتیهامو براش بردم اما اون
همیشه به یادم بود و هوامو داشت....
وقتایی که فکر میکنم هیچکس منو دوست نداره اون میاد توی ذهنم شاید همه ی
کسایی که مهره ی مار دارن و گاهی بهشون غبطه میخورم یکی مث اونو نداشته
باشن
اما جدا از همه ی اینا گاهی بدجوری دلم میگیره بدجوری حس تنهایی میاد سراغم
اونوقته که بغض گلومو میگیره و چشمام پر اشک میشه نمیدونم تقصیره منه یا تو
اما هر چی که هست زندگی بدون عشق سرد و بی معنیه و من نمیخوام هیچوقت
زندگیم بی معنی شه....
ایشاا... که هیچوقت سر و بی معنی هم نشه زندگیتون
چته تو؟ مگه حالا تو زندگیت چیزی کم داری؟مگه عشق لحظه هاتو پر نمی کنه؟
راستی بلاگمو پس داد
انقد نباید غمگین باشی چون همه چی داری فقط قدرشو بدون
همه چیزو بسپار به خدا
وقتی عاشق میشی، شکست میخوری، دلتنگ میشی و دوباره ...
معنیش اینه زندگیت هنوز جریان داره
پس خوشحال باش