شاعرانه

خاطرات..شعر.. دل نوشته..

شاعرانه

خاطرات..شعر.. دل نوشته..

حواست نیست....

تو میخندی... حواست نیست 

من آروم میمیریم  .....

چه جذابی چه گیرایی .....

چه بی منطق به چشمات میشه عادت کرد  

تنم میلرزه و میری حواست نیست

حواسم هست و میمیرم حواست نیست  ......... 

.

همه ی زندگیم توی بی حسی قرار داره نه حس درد دارم نه حس خوشحالی 

همه چیز یه تکراره داره فقط میگذره بدون هیچ احساسی 

یادم رفته خواسته هام رو یادم رفته آرزوها و افکاره آینده رو  

نیستی نه تو نه هیچکس دیگه  

تنها سایه ای ازت هست که سیاهیش باعث میشه روبرومو حتی نبینم 

اما راضی ام چون تو خوشحالی تو آرومی  

شبهام پر تنهایی و روزهام پر از حرفای نگفته   

همیشه بی صبرانه منتظر آخرش بودم الان رسیدم آخرش و فقط یه دلتنگی واسم مونده  

با یه مشت خاطره  

مث یه سراب بودی که همیشه دنبالت بودم حالا که بهت رسیدم فهمیدم فقط یه تخیل بودی 

کاش یه تخیل باقی میموندی و تا آخر عمر دنبالت میبودم بهتر ازین بود که نصفه ی عمر  

برسم آخر راه  

نظرات 2 + ارسال نظر
farzad سه‌شنبه 21 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 11:37 ق.ظ http://ma2ta11.blogsky.com

“ﻋـــــﺎﺷﻖ” ﺭﺍ ﮐـــﻪ ﺑــﺮﻋﮑــــﺲ ﮐﻨـــﯽﻣﯽ ﺷــــﻮﺩ “ﻗـــﺸﺎﻉ”

ﺩﻫﺨــــﺪﺍ ﺭﺍﻣﯽ ﺷــﻨﺎﺳﯽ؟

ﻟــــﻐﺖ ﻧــﺎﻣﻪ ﺍﺵ ﺭﺍﮐــــﻪ ﺑــﺎﺯ ﮐـــﺮﺩﻡ ﻧـــﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ : ﻗــــﺸﺎﻉ: ﺩﺭﺩﯼ ﮐﻪ آﺩﻡ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺭﻣـــــﺎﻥ ﻣﺎﯾــــﻮﺱ ﻣﯿﮑﻨﺪ...

farzad سه‌شنبه 18 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 12:30 ب.ظ http://ma2ta11.blogsky.com

چه لحظه درد آوریه
اون لحظه که میپرسه : خوبی ؟
بغض تو گلوت میپیچه
۵ خط تایپ میکنی ، ولی به جای ارسال
همه رو پاک می کنی و می نویسی :
خوبم مرسی تو خوبی ؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد