شاعرانه

خاطرات..شعر.. دل نوشته..

شاعرانه

خاطرات..شعر.. دل نوشته..

من از بیگانگان هرگز ننالم ....

چند وقته فکرمو خیلی مشغول کردی به راحتی میتونم بگم یه چن سالی بود فراموش کرده بودم  

همه ی اتفاقایی که باعث شد من کودکیم نابود بشه و به دنبالش این بشه نوجوونی و جوونی من 

به همین راحتی همشو مدیون توام تویی که ذره ای از کارایی که کردی عذاب وجدان نداری 

تو که حتی حاضر نیستی الان کاری کنی که بفهمم کودکیم نابود شد واسه حس پلیدی که داشتی 

عوضش الان هستی اگه یه زمانی به قول خودت کمکت کردم هستی الان که حداقل در حد یه غریبه 

دلت برام بسوزه 

خیلی راحت توی شب زمستونی منو وسط خیابون پیاده میکنی برم هیچیش هم برات مهم نیس 

حتی تلفن زدنت حرف زدنت توش نشونی از احوال پرسی ساده و معمولی هم نیس  

حتی در حد یه غریبه هم نیستی همه چیزو خراب کردی و بیخیالی فک میکنی هیچی نشده 

کاش یه غریبه بودی که پروندت کلا بسته میشد و دیگه اثری ازت نمیموند اونوقت میگفتم 

یه غریبه بود که منو به این روز رسوند نکه هر دفعه که ببینمت داغون بشم از رفتاره سرد و 

غریبه وارت از همه بدتر نتونم هیچی بگم  

همه ی این افسردگی و ناامیدی رو مدیون تویی هستم که که روحمو کشتی هیچکس نفهمید  

وقتی یادت میفتم دیگه اصلا از رفتاره غریبه ها ناراحت نمیشم چون میگم کاری که تو کردی  

هیچ غریبه ای با من نکرد و نمیکنه

نظرات 1 + ارسال نظر
سعید چهارشنبه 21 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 10:47 ق.ظ

گذشته پر از نومیدی و تاریکیه
به الانت برگرد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد