شاعرانه

خاطرات..شعر.. دل نوشته..

شاعرانه

خاطرات..شعر.. دل نوشته..

احساس آخر = تو

چند وقته سعی کردم یکم بیشتر به فکر خودم باشم کاری کنم که بیشتر از زندگی لذت ببرم اما نشد 

هر کاری که قبلا بهش علاقه داشتم دارم هنوز ادامه میدم اما لذتی نیست 

به این نتیجه رسیدم که آخرین لذت خودت بودی  

بودن باتو و اون اشتیاق واسه دیدنت اونهمه حس قشنگ حتی دلتنگی همش لذت بود   

اون لذت رو خودت به مرور از بین بردی  

به یه روز من نرسیدم به جایی که الان هستم   

هرچی زمان گذشت رفتارای سردت سخت گیریهات مخالفتهات خودخواهیهات  افکار خاص و بی منطق... 

 باعث شد سرد بشم اما هنوزم رفتارام همونه فقط چیزی که دیگه نیست اون لذت و احساس خوبه 

اما ته همه ی بدی هایی که کردی و ته همه ی راه هایی که رفتم به این رسیدم که لذت آخر فقط تویی 

تو که انگار واسه من ساخته شدی و آغوشت همونقد که میتونه بی رحم باشه میتونه آرامش بخش ترین باشه 

اون احساس قشنگ دیگه هیچ جا و با هیچکس برام بوجود نمیاد  

شاید این احساس رو دیگه با تو هم نداشته باشم اما اینو نمیتونم نادیده بگیرم که تو همون آدمی ای که یه روز 

آرزوی یه لحظه آغوشش رو داشتم همون که اونقد دلبستش شده بودم که داشتم به خاطرش به جنون میرسیدم 

الان اون یه لحظه آغوش رو دارم که خیلی میتونه بی رحم باشه اما من نمیتونم دیگه با آغوش دیگه عوضش کنم  

چون تو احساس آخر من بودی  

بعد از تو همه چیز مرد روحیه منم مرد هر کار کردم که این مرده ی متحرک دوباره روح داشته باشه نشد 

حالا که راهی نیست حالا که احساسی نیست ادامه میدم به امید اینکه زودتر تموم شه به امید اینکه یه روز 

یه جا نتیجه ی این ادامه دادن رو ببینم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد