شاعرانه

خاطرات..شعر.. دل نوشته..

شاعرانه

خاطرات..شعر.. دل نوشته..

ماه تولدم

همیشه توی روزای نزدیک تولدم پرم از فکرهای مختلف یک سالی که گذشته توی ذهنم مرور میشه و یه غمی توش هست که  انگار داره به رخم میکشه که یک سال دیگه  هم از عمرت گذشت...

آخرین پستی که گذاشتم هم دقیقا پارسال توی همین ماه بود.

الان دیگه چند ساله که هرکاری میکنم که این گذر زمان توی آرامش و ریتم مشخصی بگذره ...

دنبال زندگی کردنش نیستم فقط و فقط گذروندنش .....

دیگه واسش جنگ نمیکنم دیگه واسش پر از هیجان نمیشم دیگه توش دنبال عشق و احساس نمیگردم دیگه ازش لذت بردن نمیخوام ...

برام همه چیز پر شده از یه پوچیه بزرگ ... دلیلم یا توجیهم شده این جمله : آخرش که چی!!! که چی بشه!!! 

اصلا دیگه چی ارزش جنگیدن داره پا میزارم روی تمام خواستنی که تلاش کردم براشو نشد بزار اصلا نشه

 بزار همیشه آماده باشم واسه رفتن ازین دنیایی که هیچیش موندگار نیست بزار دلبستگی ای نباشه حسی نباشه عشقی نباشه بزار همینطور سرد و یخی بگذره و بگذره تا تموم شه ..

 حالا که نمیشه چیزیو عوض کرد می خوام خودمو تغییر بدم درون خودم انقلاب کنم با خودم بجنگم با خواسته هام با احساسم تا بلاخره یه روز برسه که دیگه تموم بشه این اجبار زندگی که خود خود مردنه ...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد