شاعرانه

خاطرات..شعر.. دل نوشته..

شاعرانه

خاطرات..شعر.. دل نوشته..

فقط تو

دوستی ساده ی ما غیر معمولی شد        نمیدونم اونروز تو وجودم چی شد  

نمیدونم چی شد که وجودم   لرزید        دل من این حسو از تو زودتر فهمید

 

این تعطیلیا خیلی خوش گذشت توی یه مسابقه هم شرکت کردم و برنده شدم البته  

جایزه شو هنوز نگرفتم 

 

اینروزا بیشترش با تو گذشت وقتی تو هستی تاریخ رو گم میکنم گذر زمان رو حس  

نمیکنم اما وقتی نیستی انگار زندگی سخته نفس کشیدن سخته گذر لحظه ها پر از  

تنهایی و سنگینی یه بغضه 

 

دیروز که پیشت بودم به خیلی چیزا فکر کردم به تغییراتت به اوایل آشناییمون به  

آینده.... 

گاهی دلم واسه خودم میسوخت که از همون اول عاشقانه دوستت داشتم یه عشق  

خالص واسه تو  

اما نمیدونستم که تو دلت پیش من نیست دلت ازم دوره دوستت دارم هات سطحیه  

 نمیدونستم بودنم مثل یه دوستی ساده است

اما الان اوضاع خیلی فرق کرده الان چهار ماهه که خیلی تغییر کردی شدی یه  

عاشق پیشه که گاهی از کاراش تعجب میکنم ۱۸۰درجه تغییر کردی کسی که بهش میگفتم فلانی مزاحمم میشه برو باهاش صحبت کن بهم میگفت بهش اهمیت نده  

خودش میره حالا اگه یکی مزاحم بشه در حد مرگ باره طرف میکنه 

کسی که خیلی خیلی open mind بود حالا به یه عروسک بی جون که من بهش  

توجه میکنم از خودش ضعف نشون میده!!!!!!!! 

کسی که خیلی ساده بدون من میخواست بره کشور خارجی حالا دلش نمیخواد بدون  

من یه لحظه رو سر کنه .... 

کسی که خیلی ساده واسه یه سو تفاهم بهم میگفت واسه جدایی دیر نشده میتونی بری  

حالا وقتی من بهش این حرفو زدم گریه میکنه و دلش میشکنه !!!!!!!!!!

کسی که تا چند وقت پیش کارش واسش مهمترین چیز بود حالا بخاطر من میخواد  

کارشو عوض کنه!!!!!!!!!!! 

آره بخاطر من ........چون من ازش خواستم

دیروز که بهم گفتی ۵۰درصد احتمال داره کارمو عوض کنم خیلی خوشحال شدم با  

اینکه شغل جدید پایین تر از شغل قبلیه اما من خیالم راحته..... 

 

دیروز چه ترسی تو صدات بود ازینکه یه روز بیاد که من پیشت نباشم  

قربون اون اشکات بشم من دوستدارم تا آخرین نفس پیشت باشم دلم میخواد اون دنیا  

هم با تو باشم گاهی فکر میکنم اگه بمیرم و بعدش دیگه تورو نبینم چقدر زندگی تو  

این دنیا پوچه 

من زندگی بدون تورو نمیخوام چه تو این دنیا چه اون دنیا .......

عشق موسیقی

دیروز به مناسبت روز جوان تو حرم جشن بود منم رفتم اتفاقایی که افتاد مهم نبود  

فقط آخرش یه فرم بهمون دادن که درباره ی همایشهای دانشگاه رضوی بود منم  

همایش ادبی رو انتخاب کردم  

خیلی دوستدارم شعرام به یه جایی برسه که یه روز چاپشون کنم .... 

 

چند روز پیش گیتار خاک خوردمو نگاه میکردم که ۶ماهی هست دست بهش نزدم  

رفتم از تو کاورش درش آوردم که بزنم یادم افتاد اون موقع ها میرفتم کلاس گیتار  

مثل بچه های منظم همیشه ناخنهای دست چپم رو  واسه گرفتن باره ها کوتاه میکردم  

اما الان دلم نمیومد کوتاهشون کنم به هر حال هر طوری بود بی رحمانه رفتم ناخن  

گیرو برداشتم...... 

بلاخره با خودم کنار اومدم و شروع کردم به گیتار زدن اما دیگه تو ریتم زدن تسلط  

قبلا رو ندارم  

به حساب خودم میخواستم از این به بعد هم بزنم هم بخونم  

باید سخت تمرین کنم تا این شش ماه جبران بشه  

شاید اصلا واسه شعرام آهنگ بسازم و شعرای خودمو بخونم  

وای خیلی خوب میشه من که حسابی واسه حرفه ای شدن مسمم  

  

دوباره از اوله اول شروع کردم دفتر گیتارمو برداشتم با صفحه به صفحه اش  

خاطره دارم 

دلم واسه روزایی که میرفتم کلاس گیتار خیلی تنگ شده یادش بخیر یکی از بهترین  

دوره های زندگیم بود ماه رمضون سال ۸۸گیتارمو مینداختم رو شونمو با عشق و  

علاقه میرفتم سر کلاس  

چه قدر با این معلم گیتاره سره کل کل تمرین اضافه انجام میدادم سر تمرینا شرط  

میذاشت واسم اون تنها کلاسی بود که واسم خیلی لذت بخش بود همیشه هر چیزی  

که یاد گرفتم از رو اجبار بوده فقط واسه اینکه مفید بوده یاد گرفتم اما علاقه ای  

بهش نداشتم مثل آرایشگری خوشنویسی گلسازی...... 

چه زود میگذره کاش تموم نمیشد کاش هیچوقت اون معلم گیتار ازم خواستگاری  

نمیکرد تا مجبور نشم رابطمو باهاش قطع کنم ارتباط با اون میتونست منو به علایقم  

برسونه عضویت تو یه گروه موسیقی ...هم خوانی با یه خواننده ....چاپ شعرام....  

چقدر واسه چاپ شعرام با ناشرای مختلف صحبت کرد چقدر با هم تمرین کردیم که  

تو یه آهنگ با هم بخونیم چقدر با هم دونوازی کردیم اما ..... 

واقعا حیف شد حیف حیف حیف حیف...............

پت کوچولو شده هوو!!!

 فکر نمیکردم اون عروسکه اینقدر تو رو حساس کنه دیروز بهم گفتی اونو  

بندازش دور!!!!! آخه چرا؟  

فکر کنم اگه بیای خونمون اونو سر به نیستش کنی همینجوریش میگی دوستدارم با  

قیچی ریز ریزش کنم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!  

میگی دستم بشکنه که اونو واست خریدم که اینهمه تحویلش میگیری اون عوضی رو  

آخه قربون اون صدای نگران و لوست بشم اون فقط یه عروسکه

 

هرموقع چشمم بهش میوفته یاد تو میوفتم تو که نسبت بهش اینهمه حساسی 

نمیدونم با اینهمه مشغله ی کاری چرا این عروسکه همش تو ذهنته و دربارش حرف 

 میزنی و اس ام اس میدی!!!!!!!!!!!   

هر چی میشه میگی از اون پت عوضی بدم میاد  

صفورا هرچی بخوای واست میخرم فقط اونو بندازش دور !!!! 

اینم یه عکس از پت کوچولو که شده یه رقیب و هوو: 

 

 

 

فارغ التحصیلی و منو تو و پت و مت و ....

درس و امتحان و کنکور تموم شد و تابستون و تعطیلیاش اومده اما من بجای اینکه  

وقت بیشتر داشته بشم وقتم کم شده قبلا فقط یه درس خوندن بود و تفریحشم آپ  

کردن وبلاگم اما الان یه عالمه کارا و برنامه های جور واجور دارم که کلی زمان  

میبره  

دو روزه که دارم واسه خونمون گل درست میکنم لذت خاصی داره اما به شدت  

زمان میبره هنوز تموم نشده یه روز دیگه هم باید واسش وقت بذارم چند تا کار  

عقب افتاده هم دارم که باید انجام بدم یه فکری هم واسه خودم بردارم که اینروزا  

اینقدریه جا نشستمو درس خوندم که لباسام داره واسم تنگ میشه باید یه فکر اساسی 

 بردارم نمیدونم کدوم نرمش و ورزش زودتر منو برمیگردونه به حالت قبلم دوست  

ندارم چاق بشم ...

 

وای توی هفته ی گذشته بهترین خبری که شنیدم خبره فارغ التحصیلیم بود چه لذتی  

داشت وقتی دیدم همه ی درسامو پاس کردمو دیگه از امتحان و مدرسه خبری نیست 

ولی خیلی عجیبه هندسه رو اصلا فکر نمیکردم قبول شم یه درس غیر حضوری که  

فقط تونستم یه هفته بخونمش و یاد بگیرم حتی یه درصد هم امید نداشتم قبول شم  

اصلا نمیخواستم برم نمره مو ببینم ..... 

آخ چی میشه خبره قبولی کنکورم هم بشنوم وای فکر کن قبول شم چه خوب میشه 

 بهم بگن خانوم مهندس....کی بشه اصلا فارغ التحصیلی دکترامو بگیرم اوووووف  

فکرشم هیجان انگیزه واسم 

 

پ.ن: پری روز رفته بودیم یه جایی که یه مغازه ی عروسک فروشی هم اونجا بود  

داشتیم دور میزدیم که چشمم به عروسک پت و مت افتاد خیلی با مزه بود یه  

عروسک کوچولو خیلی شبیه اونا نبود خوشگل و دوستداشتنی بود بهت گفتم نگاش  

کن چه بامزس گفتی دوسش داری و رفتی واسم بخریش فروشنده گفت فقط پت  

داریم مت رو دیروز یه نفر اومد خرید گفتم اشکال نداره منم همین یکی رو میخوام 

 رفتیم نشستیم من عروسکرو در آوردم بوسش کردم خیلی با مزه بود آخه..نمیدونم  

چی شد یه دفعه عروسکرو گرفتی پرتش کردی اونطرف انگار بهش حسودی کردی  

وای خیلی واسم عجیب بود بهم گفتی تو فقط باید منو بوس کنی منو بغل کنی من  

تعجب کرده بودم و فقط میخندیدم اما تو داشتی جدی میگفتی پاشدیم رفتیم اما تو  

هر چی میشد میگفتی اون پت عوضی رو نباید دوست داشته باشی!!! 

گفتم واقعا ناراحت شدی گفتی آره اگه میدونستم اینقدر بهش توجه میکنی حتی  اگه

اونجا خون گریه میکردی واست نمیخریدمش!!!!!!!! 

تو که اینطوری نبودی آخه اون فقط یه عروسکه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! 

گفتی نمیخوام کسی تورو ازم بگیره حتی یه عروسک باید همه ی توجهت به من  

باشه!! 

وای این تویی؟؟باورم نمیشه!!!! 

گفتی من که میدونم وقتی بری خونه تون کلی بغلش میکنی اما باید فقط منو دوست  

داشتی باشی نه اون عوضی رو !!!!!!! بابا بیخیال  

اما با این حرفات بدجوری ته دلم قند آب  میشد...  

هر روز که میگذره بیشتر از رو قبل دوستت دارم چون احساست نسبت به من بیشتر  

 میشه حساسیتت رو دوست دارم 

کنکور ۲

از روز سه شنبه یه عالمه اتفاق افتاد اولیش اینکه سه شنبه کلی مهمون داشتیمو من   

 کلی ازدرسامو گذاشته بودم واسه سه شنبه که به سلامتی نشد همشو بخونم... 

 روز چهارشنبه به خودم ضرب زدم گفتم همه ی درسایی که تا الان خوندمو دور کنم  

 تقریبا موفق شدم  

 روز ۵شنبه هم که روز کنکور بود و خیلی ریلکس از خواب بیدار شدم پیش  

 بسوی دانشگاه فردوسی(حوزه ی آزمون)  

 وای که چقدر بزرگ بود آدم گم میشد با خودم گفتم دانشگاه به این بزرگی یه صندلی  

 خالی واسه من نداره!!!!! 

 تو همین افکار بودم که  رفتم سراغ شماره صندلیم تو یکی از کلاسای طبقه ی  

 همکف افتاده بودم با خودم گفتم شانس ما کلاس بهمون افتاد (یه جای خفه) وقتی  

 رسیدم به کلاسه مات موندم عجب کلاسی بود بزرگ و دلباز با سه تا دریچه ی   

 کولر نزدیکه ۲دقیقه فقط دنبال صندلیم گشتم ... 

 

خلاصه یه نیم ساعتی الاف نشستیم و بعد یه فرم نظر سنجی آوردن یه سوالا توش  

 نوشته بود همش دوست داشتم یه گزینه ی پنج بهش اضافه کنم با عنوان (به تو چه)  

 بلاخره با یه عالمه معتل نشستن بسته های دفترچه عمومی رو بهمون دادن  

 خداییش خیلی سخت بود ادبیات که من روش کلی حساب باز کرده بودم فقط تونستم  

 دو تا تست بزنم ولی معارف و زبانش خوب بود  

 وقتی دفترچه های تخصصی رو دادن هنوز یه ساعت نشده بود بیشتریا با یه  

 پاسخنامه ی پرو پیمون پاشدن رفتن من به پاسخنامه ی سفید خودم نگاه میکردم و  

 مونده بودم اینا با چه دلی اینهمه تست رو جواب دادن آخه نمره منفی داره که 

 من که تا آخر وقت نشستمو تا آخرم فقط سوالایی رو جواب دادم که مطمئن بودم   

 درسته کنکور زبان هم دقیقا به همین منوال .....  

 کنکور زبان که تا دفترچه های تخصصی رو دادن بیشتریا ۵دقیقه بعدش رفتن!!!   

 یه سری هم که اصلا نیومده بودن!!! 

 پ.ن:کاش زودتر مرداد شه.....  

  

کنکور

واااااااااااااااااااااااااای ته دلم یه جوریه الان رفتم سایت سازمان سنجش کارتمو بگیرم  

 کجا هم افتادم :دانشگاه فردوسی 

 وای احساس میکنم استرسی که تا همین ۵دقیقه پیش تو وجودم نبود الان اومد  

 خدایا دو تا کنکور شرکت کردم با چه اعتماد به نفسی  

 حالا دوتاشم بلوار وکیل آباده همیشه هرچی جای دوره به من میوفته زبانمو باید  

 ساعت ۳ روز جمعه دانشگاه فردوسی  بدم کنکور ریاضی هم دانشگاه پردیس معلوم  

 نیست کجای وکیل آباد هست اصلا ساعت ۷ صبح روز ۵شنبه همین ۴روز  

 دیگه وایییییییییییی  

 من که قبول میشم مطمئنم با اینکه چیزی زیادی نخوندم اما چیزایی تو فکرم هست که  

 فکر نمیکنم تو فکر خیلیا باشه 

 ولی فقط کافیه قبول شم فک همه میوفته بسکه هر مهمونی و هر خبری که بود  

 منم بودم اونم چه ریلکس و بی استرس  

 از خودم خندم میگیره اما اگه مهندسی قبول شم چییییییییییییی میییییشه  

 خانوم مهندس سیده صفورا .... 

 

پ.ن:زحمت پرینت کارتام هم که با تویه به همین هوا باز میبینمت وایییییییی نه  

 اینطوری معدلمو میبینی آبروم میره ولی چاره ای نیست دیگه ایشاالله که نگاه نمیکنی 

 

پ.ن : اصلا فکر نمیکردم اینقدر رو من حساسیت و تعصب داشته باشی آخه  

 اصلا بهت نمیاد  

 وقتی حرفات از جنس غیرت مردا میشه خندم میگیره اصلا نمیتونم حرفتو تایید  

 کنم و بگم باشه چشم فقط میتونم به حرفت بخندم آخه خیلی خودتو open mind  

 میدونی بعد با این مدل حرف زدن تناقض داره البته یکمیش بخاطر اون حس مالکیتیه  

 که نسبت به من داری  

 هر موقع اومدی و همیشه پیشم بودی اونوقت این حسو داشته باش نه الان که  

 هفته ای دو بار دیگه end زیاد دیدنامونه 

 البته تقصیره خودته میرفتی یه جوجه اردک زشت انتخاب میکردی ماشالا زیادم  

 هست اونوقت هفت قلم هم رو صورتش کار میکرد بازم همون جوجه ارک بود  

 آخه عزیزدلم یه خط چشم که اسمش آرایش نیست واسه ما غیرتی میشی که وای  

 همه عشقمو دیدن خب تقصیره من نیست که یه خط کوچیک هم به صورتم جلوه میده  

 قبلنا اینطوری نبودی ها با اینکه این مدل حرفاتو خیلی دارای اهمیت نمیدونم اما ته  

 دلم کله قند آب میشه آخه احساس میکنم واست خیلی مهمم