لحظه های دور از تو دیر گذرست مانند لحظه های عبورلاک پشت ازعرض خیابان
لحظه های دور از تو سوز دارد مانند زمستان عاری از برف
لحظه های دور از تو تلخ است مانند قهوه سرد شده از سرمای دستانم
لحظه های دور از تو ترس دارد مانند حس تنهایی میان تاریکی
پ.ن :تصمیم دارم بعضی از پستامو به ایمیلت بفرستم فکر کنم خوشحال بشی...
گفتی که سر نمی زنم. راست می گی موقع امتحانات دانشگاه هاست. اما اینو بودن که یه جورایی به تو و وبلاگت عادت کردم. دوست دارم همیشه سر بزنم و نوشته های زیبایت را بخونم.
معلومه خیلی دل تنگی برای اون کسی که هرلحظه به یادشی. کاش می دونستم کیه
ولی میگم خوش به حالش که دل دختری به این خوبی رو ربوده
چایی با قند شیرین میشه و لحظه هایی که ازش دوری با یادش.
خب چرا ادرس وبتو نمیدی!!!!
به به ... کاش این نفس هم ی خورده از تو یاد بگیره
سلاممممم
خب جواب سوال : اول ببخشید دیر اومدما رفتنی 3 نفر بودیم ولی اونجا شدیم 7 نفر ...بعدشم برنج قابل خوردن بود دیگه ولی ظاهرش چاره ای نبود نمیخوردی باید تا صب قار قور معدتو تحمل میکردی
فال هم از اینجا میگیرم :
http://tehrankids.com/index.php?do=static&page=faaleroozane
دیگه ؟؟؟؟؟؟؟؟
صفورا جان، نخواستم که ناراحت شی، بیا تو وب خودم دلیلشو بهت می گم.
ghashng bod un shere
لحظه های دور از تو...
خیلی قشنگ بود.
به نظرم ایمیل نکنی بهتر باشه.
تصمیم با خودته
سلام خواستم روی پست فقط تو نظر بدم نشد.
مجبور شدم اینجا نظر بدم