شاعرانه

خاطرات..شعر.. دل نوشته..

شاعرانه

خاطرات..شعر.. دل نوشته..

پول

این روزها بیشتر دارم با یه موضوع کنار میام اونم اینه که با داشته هام زندگی کنم

یه جورایی گاهی فک میکنم آدم واسه نفس کشیدن هم باید پول بده

شاید نباید من این حرفو بزنم اما زود تنها شدم زود مسئولیت خیلی کارا رو دوش خودم افتاد

همش باید حساب کتاب کنم دوس ندارم اینکارو کنم اما جالبه هر برنامه ای که میخوام واسه زندگیم بریزم

همش به همین موضوع برمیگرده

یه چند وقتی بود تونستم یکم خودمو ازین حساب کتابها دور کنم البته اینم مدیون آدمی هستم که فک نکنم

مث اون دیگه کسی وجود داشته باشه توی دنیایی که همه دنبال منافعشونن اون دنبال آرامش من بود!!!!

هیچوقت دربارش اینجا نگفتم اما اون باعث شد یه مدت استرس یه سری مسائل رو نداشته باشم باعث شد

یکم بتونم راحت تر زندگی کنم

ولی خب الان دیگه نیس دلم واسش خیلی میسوزه آخه چرا یه دفعه همه مشکلات باید بهش رو بیاره حقش

این نبودهرکاری هم بکنم نمیتونم فراموشش کنم اما با اینکه به قول خودش از اسب افتاده از اصل نیفتاده اما

من دیگه نمیخوام رو کمکش حساب کنم چون من که در قبال اونهمه محبتش هیچکار نتونستم براش بکنم 

به هر حال اون مدت تموم شد و من دوباره همون صفورام با همون مشکلات ولی این بار میخوام فقط و فقط با

داشته هام زندگی کنم

حواست نیست....

تو میخندی... حواست نیست 

من آروم میمیریم  .....

چه جذابی چه گیرایی .....

چه بی منطق به چشمات میشه عادت کرد  

تنم میلرزه و میری حواست نیست

حواسم هست و میمیرم حواست نیست  ......... 

.

همه ی زندگیم توی بی حسی قرار داره نه حس درد دارم نه حس خوشحالی 

همه چیز یه تکراره داره فقط میگذره بدون هیچ احساسی 

یادم رفته خواسته هام رو یادم رفته آرزوها و افکاره آینده رو  

نیستی نه تو نه هیچکس دیگه  

تنها سایه ای ازت هست که سیاهیش باعث میشه روبرومو حتی نبینم 

اما راضی ام چون تو خوشحالی تو آرومی  

شبهام پر تنهایی و روزهام پر از حرفای نگفته   

همیشه بی صبرانه منتظر آخرش بودم الان رسیدم آخرش و فقط یه دلتنگی واسم مونده  

با یه مشت خاطره  

مث یه سراب بودی که همیشه دنبالت بودم حالا که بهت رسیدم فهمیدم فقط یه تخیل بودی 

کاش یه تخیل باقی میموندی و تا آخر عمر دنبالت میبودم بهتر ازین بود که نصفه ی عمر  

برسم آخر راه  

عشق=خریت محض

خریت حدی داره اما من به کمال رسوندمش دیگه فرض کن خودت خریت در چ حد  

که تو بتونی زل بزنی توو چشمام و بگی اگه الان میخواستم انتخاب کنم تورو انتخاب  

 نمیکردم  آره حق با تویه  اینم مزد منی که عشقم بهت بی قید و شرط بود  

میخوام بگم خاک بر سر من که اینقد خر بودم و نفهمیدم که لایق عشق نیستی اینقد  

 نسبت  بهم بی تفاوت و بی اهمیت بودی و اما حماقت من همیشه ادامه داشت

هر روز که میگذره بیشتر و بیشتر بهم ثابت میکنی که عشقم نسبت بهت حماقتی بیش  

نبوده حیف که هیچوقت نفهمیدی و نمیخوای بفهمی   

نوروز امسال

نمیدونم اشکال از کجاست اما نوروز امسال و تعطیلاتش اصلا مثل سالهای  

قبل واسم جذاب و خوشحال کننده نیس اصلا حس انجام هیچ کاری رو ندارم  

حتی ازینکه تعطیلم و میتونم خوش بگذرونم هم استفاده نمیکنم و خوشحال نیستم مثل  

بقیه روزهایی که گذشت واسم کسل کننده ست و یه جورایی مثل همونها فقط دارم  

تحملش میکنم  

سالهای پیش همیشه از این تعطیلات لذت میبردم و شاد بودم اما امسال حال و هوام  

مثله روزهای قبل شده و اصلا عجیب دمقم و نسبت به همه چیز بی اهمیت  ... 

با اینکه میدونم نوروز که تموم شه دوباره یه عالمه کار میریزه سرم و وقتی واسه  

 استراحت و خوش گذرونی نمیمونه اما بازم هیچ حسی ندارم که بخوام خوشحال  

باشم  و از این فرصت واسه تفریح یا حتی استراحت استفاده کنم!!  

خیلی بده که نه انگیزه ای دارم و نه دلخوشی ای اما فقط مثل یه آدم آهنی تلاش  

میکنم فقط واسه اینکه روزهام پر بشن واسه اینکه زنده ام و نمیشه هیچکار نکنم!  

کاش میشد به خدا بگم:خسته ام میخوام بخوابم دیگه بیدارم نکن....

خاطرات ۸۸

نمیدونم واسه چی امروز تا دکمه کانکت رو زدم وبلاگ تو اومد توو ذهنم اما بازم  

بعد یه سال هنوز آپ نکرده بودی یادم اومد یه وبلاگ بود که همیشه با اشتیاق بهش  

سر میزدی و واسه تک  تک پستاش کامنت میذاشتی رفتم توو اون وبلاگ و مثل  

دیوونه ها کامنتایی که واسش گذاشته بودی خوندم همیشه جزو نفرای اول بودی  

که واسش کامنت میذاشتی یاد خودم افتادم که همیشه نفر اولی بودم که پستاتو میخوندم  

و نوشته هات واسم مهم بود بین اونهمه پست و مطلب همیشه آرزوم بود یه بار فقط یه  

بار واسه من بنویسی یه بار از من بگی یه خاطره ی کوچولو یه یادگاریه کوچیک  

درباره ی من ...اما هیچوقت این اتفاق نیفتاد با اینکه همیشه حتی الان که خیلی  

ازون موقع گذشته موضوعه وبلاگم تویی تو که هیچوقتم اینجا سر نمیزنی توی  

زندگیم هیچوقت هیچکس اندازه ی تو واسم  مهم نبود خاطراتی که تو واسم گذاشتی  

 هیچوقت یادم نمیره.... 

کاش بجای اینکه بهم بگی دوستت دارم  دلم واست تنگ شده بهم میگفتی  

نسبت بهت بیتفاوتم میگفتی واسم اهمیت نداری...!!   

کاش حسی که بهم داشتی فقط یه هوس زودگذر نبود هنوزم واسم سواله که تو  

چی داشتی که اونقد واسم مهم بودی چی داشتی که همیشه دلم میخواست لحظه هامو  

با تو بگذرونم چی داشتی که بقیه ندارن چی داشتی که با رفتنت همه ی عشق و  

احساس منو بردی و زندگیم شد یه تکرار....خیلی سعی کردم یه نفر دیگه رو  

جایگزینت کنم اما نشد چون اون یه نفر تو نبودی فقط تو میتونستی منو آروم کنی... 

خاطرات شیرین و آرامش مطلق همیشه وقتی بود که تو بودی گرچه کم بود ....

گاه نوشته های من

 قبلنا بیشتر میومدم اینجا شاید دلیلش این بود که قبلا یه نفر میشد موضوعه پستهام  

 اما الان خوشبختانه یا متاسفانه دیگه کسی اونقدرها نقشش واسم پر رنگ نیس که  

 بخوام دربارش حرف بزنم .... 

 

گاهی گذر زمان رو اصلا حس نمیکنم با اینکه همش باید واسه لحظه هام جواب پس  

 بدم!!!! 

راستی این ماهی که گذشت تا الان چند تا از موهام سفید شده!!! انتظارشو نداشتم به  

این زودیا به هرحال هر موقع میرم جلو آینه جلو چشمم هستن و با دیدنشون یکم  

دپرس میشم...  

 

این روزا تنها کاری که دارم انجام میدم اینه که خودمو با درسها سرگرم کنم وقتی  

توو زندگی تفریح و دلخوشی ای نیست مجبوری درس خوندنو بکنی بهترین تفریح!! 

اونوقت بین دوستات به عنوان بچه درس خون و توو سری خور شناخته میشی قبلنا  

وقتی نمره ی کم میگرفتم خجالت میکشیدم بگم حالا وقتی نمره بالا میگیرم سعی  

میکنم  نگم چون اونوقته که هزارتا دست میخوره توو سرت و رفقا هزارتا فحش  

نثارت میکنن البته این درس خوندن من نشانه ی بیکاری نیستا........ 

 

از روحیه م بخوام بگم احساس خاصی ندارم نه دلم تنگه نه ناراحتم نه خوشحالم نه ....هیچی بیتفاوتم

خاطر خواهی

توو اوج تنهایی چشم باز میکنی میبینی یه عاااااااالمه خاطرخواه داشتی و داری اما  

 هیچکدوم اونی نیستن که تورو آروم کنن اونی نیستن که وقتی پیششی احساس آرامش  

 کنی اونی نیستن که بتونی بهش بگی عشقم بهش بگی دلیل زندگیم . 

چون هرجوری که باشن دیر یادشون میاد که تو رو از تنهایی در بیارن وقتی یادشون 

 میاد که دیگه نیستی که دیگه رفتی .... 

رفتی دنبال یه راه چاره ی دیگه وقتی با اشکات باهاش حرف میزدی یادش نبود اون  

موقع وقتشه که آرومت کنه وقتشه که بهش بفهمونی هستی ...  

 

حالا که رفتی میاد سراغت اما نمیدونه که دیگه خیلی دیر شده خیلی چیزا عوض  

شده ...

 

خودتم که خاطرخواه یکی میشی جز دلتنگی و عذاب چیزی واست نمیمونه

شادمهر

همیشه وقتی خیلی فکرم مشغوله وقتی افکارم اذیتم میکنه ترانه گوش میدم  

همیشه عاشقه ترانه ها و صدای شادمهرم 

دیشب داشتم کلیپی که با ابی خوندرو نگاه میکردم (رویای ما) دیوونه ی صداشم  

کاش منم میتونستم مث اون باشم فک کنم از دیشب تا حالا اون کلیپ رو ۳۰ بار نگاه کردم  

من رویایی دارم رویای آزادییییییییی رویای یک رقص بیوقفه از شادییییییییی....  

آلبوم انتخابشو همیشه توو راه دانشگاه گوش میدم ... 

نمیدونم اما یه دوره ای بود که میشد منم رو صدام کار کنم میشد منم همخوان بشم میشد 

نوازنده بشم اما حیف موقعیتش از دست رفت حیف پشتیبانم رفت حیف ... 

اونم شادمهرو استاده موسیقی میدونست... 

دلم واسه دو نوازی ... همخوانی و اونهمه انگیزه و موقعیت تنگ شده کاش حداقل  

 توو یه آهنگ میشد باهات بخونم .... 

 کاش حداقل اون آهنگایی که تمرینی با هم میزدیمو میخوندیمو پاک نمیکردم....

هوای پاییزی

باز شد اول مهر باورم نمیشه دوباره درس و دانشگاه شروع شد دوباره سرمای هوا  

شروع شد دوباره یه سال جدید از زندگیم شروع شد دو روز دیگه تولدمه آخرین باری  

که واسم تولد گرفتن رو یادم نمیاد ولی آخرین باری که یادشون بود فک کنم ۶ سال 

 پیش بود... 

خب دیگه امسالم که خواستم خودم واسه خودم تولد بگیرم که به سلامتی کنسل شد  

چون وقت ندارن تشریف بیارن اینم از کم شانسی منه اشکال نداره ....  

 گاهی دیگه هیچی واسم اهمیت نداره نمیدونم چرا اما بی خیاله همه چیز میشم چون یه  

 زمانی همه چیزو جدی میگرفتم یه زمانی به همه چیز اهمیت میدادم اما هیشکس به من  

 اهمیت نداد پس من چی؟؟؟؟؟؟؟ 

مگه من از بقیه چیزی کم دارم  

حرفام شاید جالب نباشه اما حالا که بیخیال شدم و فکرمو مشغوله دیگران نمیکنم راحت ترم  اینجوری اذیت نیستم  

تنها بدیش اینه که لذت خاصی واسم وجود نداره که اینو ترجیح میدم به لذتهای لحظه ای  

و بودن لحظه ای تو....   

تمام تو سهم منه به کم قانعم نکن

درگیره رویای توام منو دوباره خواب کن 

دنیا اگه تنهام گذاشت تو منو انتخاب کن 

 

دلت از آرزوی من انگار بیخبر نبود 

حتی تو تصمیمای من چشات بی اثر نبود 

 

خواستم بهت چیزی نگم تا با چشام خواهش کنم 

درارو بستم روت تا احساس آرامش کنم 

 

باور نمیکنم ولی انگار غروره من شکست  

اگه دلت میخواد بری اصرار من بی فایدست 

 

هرکاری میکنه دلم تا بغضمو پنهون کنه 

چی میتونه فکر تورو از سره من بیرون کنه 

 

یا داغ رو دلم بذار یا از عشقت کم نکن 

تمام تو سهم منه به کم قانعم نکن 

 

دلم گرفته دوس دارم فریاد بزنم اما میدونم کسی صدامو نمیشنوه خیلی بی وفایی خیلییی

دوش آب سرد

بعد یه روز گرمه تابستونی یه دوش آب سرد میتونه معجزه آسا عمل کنه و به آدم تولد دوباره بده!!!!

لذت خاصی داره وقتی آب سرد  میریزه روت انگار واسه چند لحظه هم شده فکرت از همه چیز خالی میشه

وااااااایییییییییییییی همیشه عاشق تابستون و گراما و شربتهای پر از یخش بودم عاشق خوابیدن توی حیاط عاضق خوردن هندونه ی سرد و دوش گرفتن با آب سرد که امروز بدجوری بهم حال داد

وقتی تابستون میاد اینقد بهم خوش میگذره که یادم میره زمستونی میاد و دوباره فشار  

سرما و دوباره شبهای سرد تنهایی میاد  وقتی تا مغزه استخونم پرمیشه از سرما و 

لرزش وقتی که تنهایی رو بیشتر ازقبل حس میکنم وقتی که آفتاب روزاش اینقد بی  

روحه که دوس دارم فقط کنار بخاری بخوابم و بیخیال همه چیز شم ...

ولی بیخیال اون سه ماه سرد و بی روح ... تابستونو عشقه با دوش آب سرد و شربت

زمان حال

اینروزا خیلی فکر کردم یادمه بهم گفتن تو آدمی هستی که توی زمان حال زندگی     میکنی چه خوب فهمیدن واسه همینه که ناراحتیهام و خوشی هام یه دفعه ای پیش       میاد.. وقتی امروزم بده همه چیز واسم بد میشه و وقتی خوبه این خوبی رو با همه وجودم  حس    میکنم و ازش بیشترین لذتو میبرم

از اون روزی که از هم دور بودیم یه سری چیزا تغییر کرده و من خوشحالم اون     دوری باعثه دلتنگی شد و این دلتنگی باعثه توجه بیشتر از طرف هر دومون شده به      هر حال هر اتفاقی هم بیفته ته تهش باز دوباره برمیگردم پیش خودت باز دوباره بغل      تو میشه امن ترین و آرامش بخش ترین جای دنیا باز دوباره میفهمم که هیشکس نمیتونه جای تورو توی قلبم بگیره هیچکس نمیتونه حتی یه ذره جای خالی تورو واسم پر کنه    حتی اگه بهتر از تو باشه

هیچوقت یادم نمیره روزی که بغل کردن تو واسم شده بود یه آرزو و الان که به آرزوم رسیدم قدرشو میدونم با همه این بالا و پایینا با همه بیوفایی روزگار نمیتونم عشقم به    تورو انکار کنم نمیتونم لذت با تو بودنو مخفی کنم

نمیتونم دوریتو تحمل کنم اگه دیر کنی اگه بهم زنگ نزنی اگه حالت بد باشه اگه یه آخ کوچولو بگی اگه ناراحت باشی اگه ... بدجوری نگرانت میشم بدجوری دلم واست پر میزنه

درست زمانی که فک میکنم نسبت بهت سرد شدم اتفاقی میفته که میفهمم بیشتر از قبل عاشقت شدم بیشتر از قبل تشنه ی بغلتم بیشتر از قبل بهت وفا دارم و بیشتر از قبل دلم میخاد باهات باشم تا آخرین نفس...

اگه تو باشی و دنیا نباشه میشه با تو همه دنیا رو حس کرد

همه  دنیا بیاد و تو نباشی  دلم دق میکنه با  این همه  درد

دوری و دوستی

دیروز که رفتی شدم مث بچه هایی که مامانشون دستشونو ول کرده عجیب بود توی  

اون جو احساس غریبی میکردم 

شاید خیلی وابستت شدم باورم نمیشد منی که تا چند دقیقه قبلش از دستت ناراحت بودم  

 وقتی رفتی دلم گرفت 

نتونستم دووم بیارم بهت اس ام اس دادم تا مطمئن شم ناراحت نیستی 

خیلی وقت بود که ازت دور نبودم تازه فهمیدم نمیتونم دوریتو تحمل کنم وقتی رسیدم  

خونه بهت زنگ زدم گفتی بغض کردی ازینکه نیستم ...شدم مثه قدیما دلم خواست  

پیشم باشی  

نمیدونم اما فهمیدم خیلی دوستت دارم فهمیدم نمیتونم احساسمو نسبت بهت انکار کنم

 آروم نیستم اما با شرایط الان خودمو وفق دادم دیگه مث قبلا اذیت نیستم چون میدونم  جمله ی این نیز بگذرد واقعیته 

دلیل آروم نبودنم اینه که هیچی سره جاش نیست سعی خودمو میکنم که خودم سر  

جایی که هستم باشم و واسه رسیدن به چیزایی که میخام با وجود همه ی مانع ها بازم تلاش کنم با اینکه میدونم این دنیا و چیزای توش ارزش هیچی رو ندارن

 توی دنیایی هستی که باید واسه نفس کشیدن هم پول بدی و این خیلی بده که هم نفس نداشته باشی این خیلی بده که تنها باشی

با اینکه به همه ی شرایطی که هست هر جور شده عادت کردم اما هنوز اون احساسی که داشتمو دارم هنوزم نتونستم بی تفاوت بشم به احساساته لطیفم به اون نیازه محبت با اینکه قابله کنترلش کردم اما هنوزم روم تاثیر داره

چیزی که اینروزا تونسته توی وجودم حس خوبی ایجاد کنه بودن کناره بچه هاییه که باشنیدن صداشون با دیدن نگاهشون آروم میشم چون اونا مثه شما نیستن پاکه پاکن با یه دل زلال که وقتی باهاشونم همه چیز یادم میره حتی بیمعرفتی های تورو

چن روزه شبکه آی فیلم سریال راه بی پایانو میذاره یادش بخیر چندین ساله پیش دنبالش میکردم نمیدونستم یه روز منم یه عشقی مث داستان اون فیلم واسم اتفاق میفته عشقی که هنوزم یادش واسم شیرینه

خاطرخواتم تا ته دنیا من باهاتم

پست قبلی فیلمی که منو یادتو میندازه رو گفتم حالا میخام ترانه ای که بیادت گوش  

 میدمو بنویسم 

 

دستاتو بذار توی دستم   خوشم وقتی با تو هستم        دوست دارم دل به تو بستم 

 دنیا رو شناختی         هستی آره تونزدیک هستی    عشقم با تو هستم 

 با من باشو بیا پیشم      از تو جدا نمیشم                بدون تو توی آتیشم  

 قلبم داره میلرزه         به عشق تو می ارزه           ای وای عاشق میشم

فیلم منو تو

آخرین سریالی که بعد از فرار از زندان ازش خوشم اومد سریال خاطرات یک خون  

 آشامه 

عشقی که توی اون فیلم دنبال میشه منو یاد تو و خودم میندازه  

گرچه همیشه اون مدل عشق آرزوم بود 

از دیدن اون فیلم انرژی میگیرم حیف که فقط نصفی از قسمتاش به دستم رسید   

شاید واقعیه تو خیلی هم قشنگ و دلچسب نباشه اما بودن با تو تویه رویا توی دیدن یه  

فیلم عاشقانه فیلمی که میتونه حرکتهای منو وقتی با توام نشون بده خیلی آرومم کنه و  

واسم قشنگ باشه  

دوستت دارم گرچه خیلی بدی

درد دل

کارم از نصیحت و اینکه واسم حرفای قشنگ قشنگ بزنن یا بگن اینایی که میگی   

درست نیست و فکرت اشتباس گذشته

دیروز خیلی دلم گرفته بود همیشه آدم صبوری هستم که اگه نبودم با مشکلات و محدودیتهایی که داشتم به اینجا نمیرسیدم اما گاهی بدجوری فشارهای روم غیرقابل  تحمل میشن مخصوصا اگه نزدیک ترین افراد بهم به جای اینکه بهم روحیه بدن ته دلمو خالی کنن

خیلی دلم میخواد میشدم مث صفورای دو سال پیش عاشق و پر انگیزه واسه زندگی اما حیف که دیگه آدمی که اون موقع بود الان دیگه نیس واسه پیشرفت من هر کاری  

از دستش برمیومد انجام میداد حیف که به دلایلی همه چیز تموم شد همش هم تقصیره   

سنت دست و پاگیری بود که خودمون واسه خودمون ساختیم

حامی و پشتیبان داشتن خیلی میتونه توی پیشرفت به آدم کمک کنه حتی یه کسی که با حرفاش بهت روحیه بده

اما متاسفانه محدودم کردن نمیدونم تا کی میتونم تنهایی دنبال چیزایی باشم که دوست دارم نمیدونم تاکی میتونم تحمل کنم و نمیدونم تا کی امکانشو دارم که تنهایی پیش برم

گناه من چی بود شاید گناهه من گناه نکردن بود

کاش دوستداشتنت توش حس خودخواهی نداشت گفتن دوستت دارم خیلی آسونه اما فقط وقتی ارزش داره که این دوست داشتنو عملی نشون بدی

کاش مهربون بودن ابراز علاقت فقط واسه روزایی که همه چیز خوب و اوکیه محدود نباشه

کاش اینو درک میکردی که آدما توی روزای سختی میتونن علاقه ی واقعیشونه نشون بدن

کاش یه ذره فقط یه ذره دل من و چیزایی که واسم مهمه و دوست دارم واسه تو هم مهم میشد

هرچیزی که دوست داشتم حالا ازش زده شدم چون نتونستم با تو بهشون برسم بقیه رو هم که بدون تو اومدم جلو تنها پیش رفتنشون گاهی فشار بدی روم میاره بقیشون هم تبدیل شده به رویا

کی مث من از زندگی سیره؟؟؟؟